در دیده ی من...

ساخت وبلاگ
رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوزمیبرم جسمی و دل در گرو اوست هنوزبگذارید به آغوش غم خویش رومبهتر از غم به جهان نیست مرا دوست هنوزگرچه با دوری او زندگیم نیست ولییاد او می دمدم جان به رگ و پوست هنوزبر سر و سینه من بوسه ی گرمش گل کرد جان حسرت زده ز آن خ در دیده ی من......
ما را در سایت در دیده ی من... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitobarayeto بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 23:36

یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را  تا آب کند این دلِ یخ بسته‏ ی ما را  ! من سردم و سردم ، تو شرر باش و بسوزان ! من دردم و دردم ، تو دوا باش خدا را ! جان را که مه آلود و زمستانی و قطبی ‏ست‏  با گرم‏ترین پرتو خورشید بیارا  از دیده بَرآنم همه را  جز ت در دیده ی من......
ما را در سایت در دیده ی من... دنبال می کنید

برچسب : منم,جام, نویسنده : bitobarayeto بازدید : 182 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 23:36

غزل پوش تن پس کوچه ها در غربت آواز!بخوان از التهاب خاک برای آخرین آغازنمی آیی و شهر منبدون عشق تاریک استبگو تا کیبگو تا کیبگویم عشق نزدیک است؟   میان شهر بی باورمن سرگشته را دریابکه من بیدار بیدارمنه با افسانه ای در خواب در این شبهای تاریخیتو پنهانی در دیده ی من......
ما را در سایت در دیده ی من... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitobarayeto بازدید : 164 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 23:36

نگاهت می کنم خاموش و خاموشی  زبان دارد زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد چه خواهش ها در این خاموشیِ گویاست نشنیدی؟ تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد بیا تا آنچه از دل می رسد بر دیده بنشانیم زبان بازی به حرف و صوت معنی را زیان دارد چو ه در دیده ی من......
ما را در سایت در دیده ی من... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitobarayeto بازدید : 155 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 23:36

غزلی زیبا از حافظ آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند دردم نهفته به ز طبیبان مدعی باشد که از خزانه غیبم دوا کنند معشوق چون نقاب ز رخ در نمی‌کشد هر کس حکایتی به تصور چرا کنند چون حسن عاقبت نه در دیده ی من......
ما را در سایت در دیده ی من... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitobarayeto بازدید : 156 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 23:36

غزلی زیبا از سعدی بازت ندانم از سر پیمان ما که برد باز از نگین عهد تو نقش وفا که برد چندین وفا که کرد چو من در هوای تو وان گه ز دست هجر تو چندین جفا که برد بگریست چشم ابر بر احوال زار من جز آه من به گوش وی این ماجرا که برد در دیده ی من......
ما را در سایت در دیده ی من... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitobarayeto بازدید : 164 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 23:36

 سخن دیگر نگفتی , ای سخن پرداز خاموشمفراموشت نمی کردم , چرا کردی فراموشم ؟ز سردی های خاک تیره , آغوشت چه می جویند ؟چه بد دیدی , چه بد دیدی ز گرمی های آغوشم ؟نه چشم بسته بگشایی , نه راه رفته باز آییبه مرگت بار تنهایی چه سنگین است بر دوشمبه جز در دیده در دیده ی من......
ما را در سایت در دیده ی من... دنبال می کنید

برچسب : پریشانم,پریشانم, نویسنده : bitobarayeto بازدید : 196 تاريخ : پنجشنبه 11 آبان 1396 ساعت: 23:36